۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

عكسي تاريخي: شعبان بي مخ( مرشد لباس شخصيھا) در محضر آيت الله كاشاني



عكسي تاريخي: شعبان بي مخ( مرشد لباس شخصيھا) در محضر آيت الله كاشاني

نوشته شده در آگوست٢٠٠٩، به وسيله ی farhangvakhorafeh




پيام تبریک کاشانی به ارتشبد زاھدی:

«جای مسرت است که دولت جناب آقای زاھدی که خود یکی از طرفداران جبھه ملی بوده ، تصميم دارند که شرافتمندانه از حيثيت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثرفداکاری رابنمایند.»

شعبان بي مخ (فرد نشسته ريشو با لباس مشگي) درمحضرآيت لله كاشاني (باعمامه سياه) و آخوند فلسفي. اين عكس با ھمان شرحي كه در زير آن مي خوانيد در شماره ١٩ مجله ترقي به تاريخ مھرماه ١٣٣٢ و در صفحه ٢١ اين مجله منتشرشده است. يعني حدود دوماه بعد از كودتا.

گاھي يك عكس بيش از ھزار واژه، روشنگر است. اين عكس نشان ميدھد كه پايگاه طبقاتي و گردان ضربت روحانيت به اصطلاح مبارز!! از چه نيروھايي تشكيل شده و ميشود. آقاي محمد اميني در مقاله "فدائيان اسلام و سوداي حكومت اسلامي" درباره ماھيت وابستگان به فدائيان اسلام و روابط كاشاني با اين جماعت چنين مينويسد:

"…….به ھر روی، به گفته حاج مھدی عراقی، «سيد مجتبی ميرلوحی وقتی از زندان بيرون می آید به فکر این می افتد که یک محفلی، یک سازمانی، یک گروھی، یک جمعيتی را به وجود بياورد برای مبارزه ، این فکر به نظرش می آید که از وجود افرادی باید استفاده بکنم که تا الان این افراد مُخِل آسایش محلات بوده اند ، مثل اوباش ھا که توی محلات ھستند ، گردن کلفت ھا ، لات ھا ، به حساب آن ھا که عربده کش ھای محلات بوده اند … این ھا بودند دوستانی که به دور مرحوم … نواب جمع شده بودند ، اکثر آن ھا مرحله اول [تا آخر!] از اینجور افراد بودند.»

عراقی انگيزه گزینش اوباش محلات را در این می بيند که آن ھا4« متدین بودند. »
خود عراقی ھم یکی از این گونه آدم ھای لات متدین بود که خواندن خاطراتش، سيمایی از سازماندھی و رفتار این گروه ترسيم می کند، که ترسناک است. نه درسی خوانده بود و نه با آموزش ھای دینی آشنایی داشت. درشانزده سالگی به عضویت شورای مرکزی فدایيان اسلام درآمد و باور داشت که « چاقوکشی دیگر دوره اش تمام شده، حالا دیگر دوره ھفت تير کشی است!»

یکی دیگر ازاین گونه اوباش و بزن بھادرھای «متدین»، شعبان جعفری بود که با شمس قنات آبادی و کاشانی مناسباتی نزدیک داشت. خود او در خاطراتش دراشاره به ترور نافرجام فاطمی و حمله او به فاطمی پس از بيست و ھشت مرداد می گوید که: «اونوقت که عبد خدایی [ضارب فاطمی] جزو فدائيان اسلام بود، منم جزو فدائيان اسلام بودم. » البته شعبان جعفری، خيلی پيشتر ازآن، از ميانه سال ١٣٢٨که پس از دوسال بزن بھادری در لاھيجان به تھران آمد و به چاقوکشی واخاذی در سه راه بوذرجمھری پرداخت ، به پيرامون کاشانی و فدایيان اسلام پيوست « و با حسين مکی، عصرھا می رفتيم خونه کاشانی که بعد ما یواش یواش دیگه مرید و طرفدار سفت و سخت کاشانی شدیم. » سيد مرتضی برقعی، که با بروجردی نزدیک بوده است، در گيرودار نخست وزیری رزم آرا به خانه کاشانی در تھران رفته و با مشاھده پيرامونيان او، از جمله شعبان جعفری و چند تن از چاقوکشان و لات ھای معروف تھران و گروھی از فدایيان اسلام، با شگفتی از او پرسيده که« حضرت آیت لله شما مرجع روحانی ھستيد یا رئيس چاقوکش ھا؟ از شما بعيد است که چنين تيپی داشته باشيد.»"

رابطه تنگاتنگ روحانيت مبارز با اراذل واوباش متدين (لباس شخصي ھا) از براه انداختن دسته ھاي چماقدار بر عليه مشروطه خواھان توسط شيخ فضل الله آغاز شد. در اتحاد كاشاني -خميني و فدائيان اسلام با قتل و ترور روشنفكران و مليون ادامه يافت. پس از مرگ كاشاني جبھه متحد خميني و كانون اوباش مذھبي يعني موتلفه، با اعلان جنگ بر عليه اصلاحات ارضي و دادن حق راي به زنان، در خرداد٤٢ ، شورش ارتجاعي ١۵ خرداد را براه انداختند. قابل توجه آنكه طيب حاج رضايي ازاوباش معروف تھران و از ھمدستان شعبان بي مخ در كودتاي ٢٨ مرداد، به جرم سردمداري اين شورش اعدام شد. خميني و موتلفه پس از سركوب ١۵ خرداد به محاق رفتند. اما به يمن مجاھدتھاي گروھي از روشنفكران شيعه براي آفرينش تئوريھاي سياسي و اجتماعي از راه به كمك گرفتن اساطير مذھبي شيعي، در سال ۵٧ دوباره به صحنه بازگشتند و البته اين بار خميني علاوه بر حمايت اوباش مذھبي، از حمايت دھھا ھزار دانشجو و روشنفكر مذھبي و حتي غير مذھبي برخوردار شد. امري كه فقط در سايه كار گسترده تئوريك و سياسي جمع انگشت شماري از روشنفكران مبارز مذھبي، براي بزك كردن باورھاي مقدس شيعي از قبيل غيبت، وصايت، امامت قدسي و معصوميت به صورت فلسفه انقلاب و آزادي، امكان پذير شد. ( ١) البته اين خيل عظيم روشنفكران و دانشجويان عليرغم توھمات تئوريك خود خواھان آزادي و عدالت اجتماعي بودند. خميني با درك اين فضا با زرنگي اھداف واقعي خود را پنھان كرد (تقيه) و خود را حامي اھداف دمكراتيك انقلاب نشان داد. او بخوبي ميدانست كه بدون شركت فعال و حمايت ھزاران دانشجو و روشنفكر انقلابي، از مشتي طلبه و آخوند عافيت طلب ھيچ كاري ساخته نيست.

اما پس از پيروزي، خميني نقاب از چھره برداشت و با گماشتن ھمان اوباش مذھبي بر راس ارگانھاي امنيتي و اطلاعاتي و زندانھا، كار تصفيه خونين روشنفكران و دانشجويان را آغاز كرد.

برخي از اين روشنفكران و دانشجويان پس از مدت كوتاھي به كلاه گشادي كه بر سرشان رفته بود آگاه شدند و به مقاومت برخاستند و برخي ديگر كه جذب دستگاه دولتي شده بودند بتدريج شروع به ريزش كردند.

آنچه در كودتاي ٢٢ خرداد روي داد را بايد گام نھايي باند ھاي سياه ولايتمدار براي تصفيه خونين آخرين بازماندگان نسل ترقيخواه – اما توھم زده نسبت به امكان رسيدن به عدالت و آزادي از طريق برپايي نظامي بنا شده بر اساطير مقدس شيعي-، از درون سيستم ارتجاعي ولايت فقيه دانست. در اين كودتا جبھه خميني- موتلفه براي ازميان برداشتن آخرين آثار ترقي خواھي و تمدن از درون سيستم، و چرخش تاريخ ايران به سمت دوران توحش و تفتيش عقايد در قرون وسطا خيز برداشته است.

چه بسا در مقطع سال ۵٧ انتشار مداركي از اين قبيل ميتوانست بسياري را ھوشيار سازد. حال به ھوش باشيم تا در اين لحظات تاريخي امام قلابي ديگري دستاوردھاي قيام را به تاراج نبرد.

يادآوري: در صورتيكه شما از ھويت ساير حاضرين در اين محفل گرم دوستانه آگاھي داريد، اطلاعات خود را براي تكميل اين سند بينظير تاريخي ارسال كنيد.

(1) – در ارتباط با اعتقادات خرافي شيعي به مقالات روشنگرانه "نئوبابيسم احمدي نژاد" و "ايرانيان در اطراف امام زمان" مراجعه كنيد.

منصور راوندي

١٢ مرداد


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر